معنی شت، شتات

حل جدول

شت ، شتات

پراکندگی


شت، شتات

پراکندگی

لغت نامه دهخدا

شتات

شتات. [ش َ] (ع مص) فرقت. (از ذیل اقرب الموارد). || پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). متفرق بودن. (فرهنگ نظام). || پراکنده کردن. (منتهی الارب). || (ص) متفرق و پریشان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب): جاء القوم شتات َ شتات َ؛ آمدند قوم متفرق و پریشان. (منتهی الارب). ج، أشتات. (از اقرب الموارد). رجوع به شت شود.


شت

شت. [ش َت ت] (ع ص) پراکنده. و یقال: امر شت، ای متفرق. ج، أشتات، شتوت. (از منتهی الارب). ج، شتات، شتیت. (اقرب الموارد). || (مص) پراکنده شدن. (از زوزنی) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن. (از منتهی الارب). رجوع به شتات و شتوت شود.

شت. [ش َ] (اِ) مخفف شتل است و آن زری باشد که در آخر قمار به حاضران دهند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). مخفف شتل است که در قمارخانه متعارف است. (از فرهنگ سروری):
آنچه او برده است نپاید در دست
یا مجاهز ببرد یا شت اقران باشد.
امیرخسرو.

شت. [ش َ] (اِ) در تداول عوام، قوام آمده ٔ قند و شکر و مانند آن. شاید مأخوذ از شهد باشد. (یادداشت مؤلف).

شت. [ش َت ت] (ع اِمص) پراکندگی و از آن است: الحمد ﷲ الذی جمعنا من شت، سپاس خدای را که ما را گرد آورد از پراکندگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

شت. [ش َ] (اِ) کلمه ٔ تعظیم است و آن را تیمسار نیز گویند و هر دو به معنی حضرت است که در عربی معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج). لفظی است در فارسی، ترجمه ٔ لفظی که در عربی حضرت گویند. (برهان). به سخن بزرگ نامیدن کسی را. (یادداشت مؤلف). لغت شت فارسی نیست نخستین بار در دساتیر چاپ ملافیروز به کار رفته است. این لغت هندی است، اما نه مانند لغات کپی (بوزینه) و شکر و شمن و چندن (صندل) که از زمان بسیار قدیم داخل فارسی شده باشد. شت به این معنی در نوشته های قدیم فارسی نیامده ودر فرهنگ جهانگیری که آن هم در هند نوشته شده یاد نگردیده است. در همه ٔ فرهنگها، شت مخفف شتل، و مصطلح در قمار، یاد شده است و در دبستان المذاهب به معنی حضرت بکار رفته است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).

فرهنگ معین

شتات

(اِمص.) پراکندگی، (ص.) پراکنده. [خوانش: (شَ) [ع.]]

فرهنگ فارسی هوشیار

شتات

فرقت، متفرق و پریشان، پراکنده کردن

فرهنگ عمید

شتات

پراکنده شدن،
تفرق، پراکندگی،
(صفت) متشتت، متفرق، پراکنده،


شت

کلمۀ تعظیم که پیش از نام شخص به کار رفته، حضرت،

فرهنگ فارسی آزاد

شتات

شَتات، پراکندگی- تفَرُّق- پراکنده- متفرق (جمع:اَشْتات)

گویش مازندرانی

شت

پوست نازک، شهد گیاه

تخم مرغ گندیده، رقیق آبکی، لوس، بی مزه

معادل ابجد

شت، شتات

1801

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری